عسل عشق ماعسل عشق ما، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

عسل ؛ دنیای مامان

لالایی 5

شب تو آسمون، ماه هم خوابیده  لحافی از ابر، رویش کشیده   از توی جنگل، از اون پایینا صدایی میاد، صدایی تنها   ماه مهربون، دستش می گیره یه چتر ابری، تا پایین می ره   لالا لالایی، تق و تق و تاق دارکوبه بخواب، بی نور چراغ   لالا لالایی، جیک و جیک و جیک  باید بخوابی، گنجشک کوچیک   لالا لالایی، گردوی غلتون وقت خوابته، سنجاب شیطون   لالا لالایی،  لالایی لالا دخترم شده، وقت خواب حالا   رو بالش نرم، لحاف رنگین همش ببینی، خوابای شیرین   لالا لالایی لالا ...
24 مهر 1393

هشت ماهگی

عروسک قشنگم ماهگیت مبارک پلک جهان می پرید دلش گواهی میداد اتفاقی می افتد فرشته ای از آسمان فرود آمد عسلم بهترین آهنگ زندگیمان تپش قلب توست قشتگ ترین روزمان،روز شکفتنت دخترم ، برگ گلم دیروز هشتمین ماه زندگیت هم گذشت و وارد نهمین ماه از زندگیت شدی . چه روزهای شیرینی ، روزهای تلخ و شیرین. تلخی هایی که هر از گاهی پیش اومد تا بیشتر طعم شیرین تورو داشتنو بچشیم.من و پدرت به داشتنت ، بودنت افتخار می کنیم. عزیزکم روز به روز بزرگتر می شیو فرصت ما برای بودن در کنارت کمتر. به تو كه مي نگریم، همه زيبايي دنيا را، هر آنچه وصف شدني و هر آنچه توصيف ناپذير است را، يكجا مي بينیم... در يكايك لحظه هاي بودنمان، برايت س...
24 مهر 1393

کودک شیرینم ؛ روزت مبارک

  شعار يونيسف در آستانه روز جهاني كودك: جهاني شايسته كودكان ؛ جهاني بدون خشونت     کودکی غنچه ای از رود صداقت به صفای آب است کودکی صفحه ای از عشق و محبت به شکوه ماه است کودکی سلسله ی اشک به دنبال سرشت است کودکی لاله ی سرخ است به باغ امید جهان بی خنده های کودک معنا نخواهد داشت اگر کودک نبود نه پدر معنا داشت نه هیچ مادری بهشتی میشد هر کودک گلدانی است که از زیباترین گلدانهای معطر ، خانه ها را به نزدیکترین بهارها گره زده است این روزها اگر عاشقانه سپری میشوند به عشق بودن شماست دنیای کودکانه صمیمی تر...
17 مهر 1393

روزهای سخت بیماری

عسل نفسم  امروز اومدم تا از روزهای سختی که داشتیم برات بنویسم. عشق کوچولوی مامان چندشب پیش مثل همیشه ساعت های هشت و نه خوابت میومد و منم خوابوندمت و از بس خسته بودم من و بابا هم ساعت ده خوابیدیم.ساعت یازده شب به صدای گریه هات که با همیشه فرق داشت بیدار شدم.تا اومدم بغلت کردم داغی تنت حسابی مامانو ترسود .بهت شیر دادم و پوشکتو عوض کردم . یکی دو ساعتی بیدار بودیم و مدام بی تابی می کردی و منم تبتو اندازه گرفتم و دیدم تبت پایین نمیاد و بهت قطره دادم.یک ساعت بعد از قطره خوردن خوابیدی و من دیگه خوابم نمی برد و نگرانت بودم که چرا بی دلیل تب کردی اون هم اینقدر بالا .اول با خودم فکر کردم چون دیگه هوا سرد شده و شما هم اصلا موقع خواب نمی ذا...
14 مهر 1393
1